وانیار دوست خیالی من|نامه ها

نمی دانم اسمت را چه بگذارم ای دوست خیالی من . دلم می خواهد از این پس هر آنچه در دل دارم را با تو در میان بگذارم. تو را از میان تمام رفیق های واقعی ام انتخاب می کنم. زیرا تو ساخته ی ذهن منی و  بیشتر دوستت می دارم.  بگذار اول از همه نامی برایت برگزینم . تو شایسته ی بهترین نام هایی ،من این را خوب می دانم.

یک اسم که شاید کمتر کسی آن را داشته باشد. صبر کن باید بروم دنبال اسمی بگردم و دوباره برگردم و ادامه ی این نامه را بنویسم.

بالاخره از بین چند نامی که انتخاب کردم وانیار بیش از همه به مذاقم خوش آمد.

نامت را وانیار می گذارم  به معنای با سواد. قرار است از این پس تو یار لحظاتم باشی.

وانیار عزیزم

قصد دارم هر روز برایت یک نامه بنویسم هر چند خیلی کوتاه اما دلم می خواهد هر روز در رابطه با اتفاقات و حتی روزمرگی های زندگی ام بنویسم تا بدانم اینجا کسی است که مرا می شنود.

هر چند در خیالم هر چند خیلی دور یا خیلی نزدیک. با تو هر آنچه آموختم و هر آنچه دیدم را به اشتراک می گذارم و تو را با جهانم آشنا می کنم. اکنون کنار پنجره ی اتاقم روی تختم نشسته ام . بگذار تو را با اتاقم آشنا کنم. بعد از ورود به هال خانه مان  سمت چپ یک راهرو هست که به دو اتاق خواب منتهی می شود.وارد راهرو که شوی دوباره سمت چپ اتاق من است. درست روبروی در یک کمد سفید برای لباس ها و وسایل های دیگرم از جمله کیف و دفتر و از این دست خرت و پرت ها داخلش قرار دارد.

یک میز کنار تختم دارم که چند مجسمه رویش هست. دو مجسمه ی روباه، دو گلدون روگو که یکی دختر و دیگری پسر است که درونشان را با گل خشک پر کرده ام. گوشه ی میز یک سمتش قاب عکسی که عکس خودم را در آن گذاشته ام و کنارش یک عروسک که چند ماه پیش آن را خریدم و با دستان هنرمند دختری که با کچه عروسک می سازد، ساخته شده است و من آن را به فرزندی قبول کردم.

البته فرزندی را شوخی کردم اما خیلی زیاد از این غول کوچک خوشم آمد. نامش هم نازغولک است . رنگش صورتی ست و شیشه ای کوچک که کفشدوزکی در آن قرار دارد را هم به همراه خود آورده گویا حیوان خانگی اش است.

خیلی ناز روی میزم نشسته و موقع انجام کار ها نگاهم می کند. گوشه ی دیگر میز هم چند کتابی که در حال مطالعه شان هستم و چند دفتری که در آن ها روزانه نویسی انجام می دهم قرار دارد.

البته که یک چیز مهم را باید بدانی. من نویسنده ام و از امروز که تو را در خیالاتم ساختم می خواهم تو راهی باشی که بتوانم بیشتر و بیشتر بنویسم و مصمم شوم که برایت نامه بنویسم.

فکر می کنم برای امروز این نامه کافی باشد تا فردا که بیایم و بیشتر از خودم بگویم. چند روز اول ممکن است نامه ها طولانی شوند. اما کم کم که مرا شناختی دیگر فقط از آنچه که در طول روز تجربه کردم  یاد گرفتم، می نویسم.

سعیم این است که در این سلسله نامه ها از درست فکر کردن و هنر تفکر نقادانه برایت بنویسم.

 

 از امروز تو را به عنوان رفیق خیالی خود به رسمیت شناختم.

دوستدار تو زهرا

مطالب مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *