مقابله با ترس های درونی

انسان و ترس هایش

تمام زندگی ما آدم ها با ترس های مختلفی گره خورده است و میزان کنترل هر کدام از این ترس ها باعث  می شود زندگی بهتری داشته باشیم.

خیلی اوقات ترس ها باعث شدند به سمت آن کاری که می خواهیم نرویم زیرا جملاتی در سرمان مثل خوره تکرار می شود و برای اینکه رهایمان کند ما سراغ آن عملی که باید، نمی رویم و همیشه به عنوان یک جامانده، گوشه ای کز می کنیم .

به علایقمان فکر می کنیم تا میبینم پر از پیچ و خم و سختی ست می گوییم ولش کن .باز سراغ چیز دیگری می رویم. اینگونه به هیچ چیزی در زندگی نخواهیم رسید زیرا ترس ما را از انجام کار مورد علاقه مان باز می دارد.

هر چه بیشتر تلاش می کنیم تا ترس هایمان را تحت کنترل قرار دهیم اما انگار هر بار ترس های بیشتری تولید می شوند.

در حالی که می گویند هر چیزی که از آن بترسی سرت می آید. گاهی حتی همین جمله هم آدم را می ترساند

چون تو با خودت فکر می کنی که ای وای من الان از این چیز می ترسم و اگر زودتر خودم را نجات ندهم و این

ترس را دور نکنم دچارش می شوم.

اینطور هم درست نیست. ما یک مسیر اشتباه را گرفتیم و به ناکجا آباد می رویم.در حالی که هر وقت ترسیدیم

باید بنشینیم و علت یابی کنیم . یکی از راه های اساسی سوال پرسیدن از خود و سپس یافتن راه حل است و

انجام یک سری تمرین ها تا بتوان راحت تر با اتفاق ها کنار آمد و آن ترس ها را از بین برد.

 

خیلی از افراد دلشان می خواهد روحیه ای نترس و قوی داشته باشند. شجاع بودن یکی از خصیصه های مثبتی ست که اگر وجودمان فاقد آن باشد به داشتنش غبطه می خوریم و مشتاقانه می خواهیم در پی آن قدمی برداریم.

هر بار چیزی مانع می شود و آن ترس از موانعی ست که سر راهمان قرار دارد. تا آن ها را برنداریم هیچوقت شجاعت جزو ویژگی هایمان محسوب نمی شود و هنوز ممکن است فرسخ ها با ما فاصله داشته باشد.

گویا ترس مانند آبریزش بینی است  که می توانیم آن را ناپدید کنیم اما برای موقعیتی که آن ترس در اختیارمان

قرار می دهد ارزش قائل نمی شویم. ترس ها همیشه برایمان چیزی در چنته دارند در صورتی که از آن فرار نکنیم

و تلاش کنیم از آن پلی برای معنا بخشیدن به زندگی بسازیم.

هر کدام از ما قهرمان زندگی خودمان هستیم و در این سفر باید این قهرمانی را ثابت کنیم.

هر اتفاقی که می افتد سریع جا نزنیم و نترسیم. خداوند می توانست ما را عاری از حس ترس و احساس بیافریند.

اما چرا این کار را انجام نداد؟ خدواند توانا کار مهم تری با ما داشت . او می خواست ما با ترس زندگی کنیم و با آن

مانند یک دوست رفتار کنیم.

به این دلیل ما در قالب جسم انسانی وارد این دنیا شده ایم تا ترس هایمان را ملموس سازیم و بتوانیم با وجود

آن رشد کنیم و به بلوغ برسیم.

اولین ترس زندگی

اولین ترسمان رد شدن از تنگ ترین کانال برای ورود به این دنیا بود. شاید در آن لحظه هم دل دل می کردیم که وقت زایمان فرا نرسد زیرا داشتیم به راحتی زندگیمان را می کردیم.

می خوردیم و می خوابیدیم بدون اینکه زحمتی بکشم. ولی هر چه می گذشت جایمان تنگ تر میشد با این حال

نمی توانستیم از دنیای رحم دل بکنیم و اگر کسی می گفت قرار است به جای بزرگ تر و زیباتری منتقل شوی

باورمان نمیشد چون درکی از آن فضا نداشتیم برای همین ترس برمان می داشت.

درست مثل حالا وقتی به ما می گویند پس از این دنیا قرار است به جهانی هزاران برابر وسیع تر و زیباتر منتقل

شویم برایمان قابل درک نیست اینجاست که ترس از مرگ گاهی خواب را از چشمانمان می گیرد و نمی توانیم

این دنیا را با تمام وابستگی هایش رها کنیم.

پس، از همان زمان باید می فهمیدیم زندگی بدون ترس ممکن نیست. از هر سو به زندگی می نگریم ترس ها

احاطه مان کرده اند.

شهامت یعنی مقاومت در مقابل ترس، غلبه بر ترس، نه فقدان ترس.

“مارک توین”

سوال هایی برای یافتن علت ترس ها

چرا وقتی این اتفاق می افتد ترس برم می دارد؟

چرا تا به آن چیز فکر می کنم ، ذهنم آشفته می شود؟

حتی قبل از وقوع واقعه ای قلبم گویا با تصورش دارد از جایش جدا می شود. این ها ریشه در چه دارند؟

این سوالات هر کدام ممکن است بر حسب نوع ترس ها متفاوت بیان شوند.

بعنوان مثال اگر شما از رانندگی هراس دارید و فقط این ترس شما بواسطه این باشد که نکند روزی تصادف کنم ”

در این حالت شما کافی است که جمله ” رانندگی – تصادف ” را روی کاغذ نوشته و مرتبا و با نگاه کردن به آن

همواره این سئوال را از خود بپرسید ” چرا برای موردی که اتفاق نیفتاده است ” اینقدر باید ناراحت و نگران باشم ؟

شما باید فقط روی مواردی تمرکز کنید که در حال حاضر قسمتی از در گیریهای شما هستند نه هیچ مورد دیگری.

و همواره باکمک راهکار بالا بدنبال منابع آن ترس باشید تا بتوانید در زمان مناسب بر ترستان غلبه کنید.

یا مثلا اگر بخواهیم ترس از ارتفاع ، ترس از خفگی، ترس از آب را بررسی کنیم. از خودمان می پرسیم

چرا من از ارتفاع می ترسم؟ خیلی ها ممکن است در اولین نگاه حالشان بد شود و سرشان گیج برود یا

حتی فشارشان بیوفتد. کسانی که نمی توانند حتی سمتش بروند شهامت کافی را هنوز ندارند و فکر می کنند

اگر از ارتفاع پرت شوند و سقوط کنند چه پیش می آید.ممکن است بمیرند.

اصلا شاید اولین بار اتفاقی برای آن فرد رخ داده باشد و هر بار که می بیند یاد آن می افتد و دیگر توان تکرارش را ندارد چون می ترسد دوباره آن اتفاق بیوفتد.

یا کسی را هنگامی که این اتفاق برایش در حال رخ دادن بود، دیده اند و دیگر جرئت ندارند خودشان امتحان کنند.

ترس ها چگونه پدید می آیند

اگر کمی درباره ی ترس هایمان فکر کنیم متوجه می شویم خیلی از آن ها ترس هایی هستند که از طریق پدر و مادر  یا اطرافیانمان به ما منتقل شده اند.

این ترس ها اگر کنترل نشود همینطور ادامه پیدا می کند و روی ضمیر ناخودآگاه فرزندمان نیز تاثیر می گذارند.

” ترس از پرواز با هواپیما” ” ترس از رفتن به دندان پزشکی” ” ترس از تزریق یک آمپول” و… در واقع جز ترس هایی

هستند که ما آن ها را از خانواده و پدر و مادرمان آموخته ایم. و هیچ دلیل خاصی برای آنها وجود ندارد و اینجاست

که با کمی تفکر منطقی و اراده خود باید آنها را از وجود خود پاک کنید و از ادامه زندگیتان بدون داشتن اینگونه

ترسها لذت ببرید .

به طور مثال کودکی را در نظر بگیرید که سگی او را گاز گرفته ، شاید صدمه ی جدی ندیده باشد اما همین حس

بد در ذهنش ماندگار شده است و ترس از سگ در وجودش پایدار است.همین باعث می شود در آینده فرزندش

را هم از آن دور کند برای همین این در  ضمیر پنهان کودکش باقی می ماند و آن بچه ناخواسته می آموزد که باید

از سگ ها ترسید و از آن ها گریزان بود.

تمام الگو های تجربی که در وجود ما باعث ایجاد ترس می شوند،در ضمیر ناخودآگاهمان ذخیره شده اند،

همواره در دسترس هستند و باید به ما کمک کنند تا خطر های آشنا را به طور خودکار تشخیص دهیم و آن ها

را از مسیرمان کنار بزنیم.

می گویند: از هر چه می ترسی خودت را در بطنش بینداز (قرار بده) .

همانطور که امام على عليه السلام  می فرمایند:

إذا هِبتَ أمراً فَقَع فیهِ فإنَّ شِدَّةَ تَوَقّیهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ.

هرگاه از کاری ترسیدی خود را در آن بینداز زیرا ترس از آن کار بزرگتر از خود آن کار است.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص ۵۰۱ ، ح ۱۷۵

جنبه های مختلف ترس

ترس همواره دو جنبه دارد: اینکه بترسیم و سریع حالت تدافعی بگیریم و عقب بکشیم.

اینگونه قدرت عمل ما فلج می شود و اگر بر اثر ترس، ساز و کار های دفاعی چیره نشوند ، در آن صورت ترس،

به سمت سازندگی سوق پیدا می کند و جنبه ی تقویتی برای ما دارد.

ما ربات نیستیم که احساس نداشته باشیم (البته در عصر نوین حتی ربات ها هم دارای احساس هستند).

ترس باید برای ما مانند یک استاد و آموزگار باشد. اگر بخواهیم می توانیم از آن ها چیز های زیادی بیاموزیم.

ترس ها آدم  را ضعیف جلوه می دهند و هیچکس از ضعیف بودن خوشش نمی آید … !

“کسی که ترس را نمی شناسد، من را به وحشت می اندازد و کسی که از همه چیز و همه کس فرار

می کند، نیز همین طور. اما انسانی را که از میان ترس گذشته باشد، می توانم با کمال میل، به عنوان

                          الگوی خود بپذیرم”.

 “کلاوس یورگن بکر”

 

رفتار و مواجه ما با ترس، موضوعی فردی است . هر چه بیشتر آگاهی مان را گسترش دهیم ترس هایمان نیز

کمتر می شوند. معمولا ما از چیزهایی می ترسیم که درک درستی از آن ها نداریم و وقتی چیزی را تجربه کنیم

و راجع به آن اطلاعات کسب کنیم شاید آن ترس کمتر شود و این موجب رشد فردی نیز می شود.

آیزاک آسیموف (نویسندهٔ آمریکایی روسی‌تبارِ نویسندهٔ سبک علمی-تخیلی  و استاد بیوشیمی در دانشگاه

بوستون بود.) می گفت: اگر پزشکم به من بگوید شش دقیقه بیشتر زنده نخواهم ماند، در فکر فرو نمی روم؛

بلکه سریع تر تایپ می کنم.

شاید باید گفت او خیلی روحیه ی نترسی داشت که اینگونه با قاطعیت در هر شرایطی به دنبال بهره بردن از

زندگی و پرداختن به کارش بود، حتی در کوتاه ترین زمانی که در اختیار داشت. البته این یک مثال است تا

اهمیت کارش را بازگو کند. او ترس های دیگری در زندگی اش داشت مثل ترس از پرواز با هواپیما و ترس از

فضا های باز . او جاهای کوچک و بسته را ترجیح می‌داد.

در نهایت ما آدم ها  هیچگاه فاقد ترس نبودیم فقط تلاش می کنیم جلوی آن را بگیریم.

 

مقابله با ترس در گذشته

از قدیم انسان برای حفظ حیات از هر چه غریبه بود می ترسید و در مقابلش حالت تدافعی نشان می داد.

یاد انیمیشن کرودز افتادم؛ غارنشینان به راحتی اعتماد نمی کردند و برای حفظ بقا چنان با چیز هایی که در

محیط جانشان را به خطر می انداختند می جنگیدند تا بتوانند به زندگی ادامه دهند. همه چیز خیلی سخت تر

از زمان حاضر بود. این روز هایی که تکنولوژی چنان رو به پیشرفت است که اگر آن زمان کسی به آن ها می گفت

قادر به درکش نبودند.

اینترنت و وسایل ارتباط جمعی با اینکه امکان برقرای ارتباط مجازی را در دنیای مدرن ایجاد کرده است از این

ترس نمی کاهد برعکس احساس تنهایی و انزوا را هر روز در آدم ها بیشتر هم می کند.

ترس را به جان زندگی ها می اندازد حتی گاهی یک زندگی را از هم می پاشد.

بقراط بیش از ۲۴۰۰ سال پیش ، یک مورد نادر، مردی به نام “نیکانور” را تشریح کرده است.

این طور نقل شده که فردی به نام “نیکانور” با صدای فلوت در یک ضیافت تا حد مرگ ترسیده است، ترس او تا

این اندازه شدید بوده است؛ یعنی، وحشت از صدا های بخصوص. ما مانند اقوام گذشته از اشباح،ارواح یا غضب

خدایان نمی ترسیم زیرا خرافاتی نیستیم اما اقوامی که در سرزمین ها و جنگل های بکر و دوردست زندگی می کنند،

همچنان این ترس ها را بسیار واقعی و بجا می دانند. به جای آن شاید ما از موش، عنکبوت، بیکاری یا کهولت سن بترسیم.

 

حیوانات ترسشان متفاوت است و مثل انسان دارای قوه ی عقل و منطق نیستند اما به صورت غریزی خودشان

را در برابر هر چیزی که قصد اذیت داشته باشد واکنش نشان می دهند و صدا های مختص خودشان را در آن

موقعیت بروز می دهند.

 

“من” همواره دچار ترس می شود اما “خود”، هرگز. اگر بر ترس چیره شوید، دیگر هیچ نیازی به جنگ نیست،

عشق همه ضروریات را برطرف می کند زیرا خداوند از مهرورزان محافظت می کند، این موضوع، امروز هم صادق است.”

 

کسی که در هر روز از زندگی بر ترسی غلبه نکرده باشد، از زندگی درس نگرفته است.

“رالف والدو امرسون”

از چه می ترسیم؟

ترس ممکن است فشار زیادی بر ما وارد کند و زندگی را برایمان محدود و سخت کند.

به طور معمول سعی می کنیم از چیز هایی که از آن ها می ترسیم دوری کنیم، این باعث می شود

چارچوب های زندگی مان همواره تنگ تر و تنگ تر شوند. طبق آمار،  صد نوع ترس مرسوم وجود دارد که

بیشتر از انواع دیگر ظاهر می شوند. ابتدا باید بفهمیم چه ترس هایی شخص ما را تحت تاثیر قرار می دهند.

 

چند نوع ترس که اینجا می خواهیم به آن ها بپردازیم:

ترس از تنهایی، ترس از خفگی، ترس از آب،ترس از بیماری، ترس از مرگ، ترس از دست دادن

 

ترس از تنهایی

واژه ی “اتوفوبیا” را که بشنوید شاید فکر کنید مفهوم ترس از ماشین و خودرو است اما در واقع اینطور نیست

بلکه ترس از تنهایی است. هر بچه ای هنگامی که مادرش در خانه نباشد، می ترسد.

بسیاری از انسان ها به خاطر ترس از تنهایی خیلی زود ازدواج می کنند و از این تعجب می کنند که همسرشان

پس از مدتی به پدر یا مادرشان تبدیل شده است.

گذشتن از چنین ترسی یکی مشکلات دائمی ما در راه تکاملمان است که همواره با آن روبرو می شویم.

فردی که از تنهایی وحشت دارد، دست کم یک بار در زندگی، احساس تنهایی بسیار عمیقی را تجربه خواهد کرد.

این باعث می شود تا احساس وابستگی اش را از درون زیر نظر بگیرد.

شاید بهتر باشد قبل از اینکه این ترس سراغمان بیاید خودمان برویم و امتحانش کنیم .

مثلا به یک جای دور  یا کلبه ای در دل جنگل برویم. تا ناچار نشویم از زندگی درس تنهایی را تحت

شرایط سخت و طاقت فرسا بیاموزیم.

ترس از خفگی

ترس از حبس بودن ،در تنگنا بودن و محدود بودن است. در محیط های بسته این حس به فرد القا می شود که دیگر

نمی تواند نفس بکشد و دارد خفه می شود. در حالی که در محیط به اندازه ی کافی اکسیژن وجود دارد و این

تنها یک حس درونی ست که دارد آزارش می دهد. در نوعی خاص از این ترس، فرد بیمار حتی می ترسد سرش

را از میان یقه ی تنگ لباس یقه اسکی اش بیرون بیاورد.

این ترس ما را بر آن می دارد که با محیط درون و بیرون خود آشتی کنیم. تنها آن را به چشم یک محدودیت نگاه

نکنیم بلکه از آن پیله ی تنیده شده ی درونمان خارج شویم تا بیش از این آسیب نبینیم.

ترس از آب

ترس از آب هم ممکن است ریشه در کودکی داشته باشد. و تا به امروز که فردی بالغ و بزرگسال شدیم آن

را با خود یدک می کشیم.وقتی مادر با شدت و بدون اطلاع قبلی ناگهان آب را روی سرمان می ریخت یک حس

بدی پیدا می کردیم و آب در بینی یا دهانمان می رفت حس سوزش در گلو حس می شد یا لحظه ای احساس

خفگی  می کردیم. پس بعضی از ترس ها ناشی از تجربه ی بدی بوده که ما در گذشته داشته ایم.

مثلا در دریا یا استخر وقتی حس کنیم عمیق هستند هم پایمان را داخلش نمی گذاریم زیرا  عقل فرمان می دهد

گود است و پایت به تهش نمی رسد ممکن است غرق شوی . این شهامت از ما گرفته می شود.

اما برای یک غواص که مهارت کافی در این زمینه دارد اصلا این ذهنیات در سرش نمی چرخد بلکه با اطمینان

به میزان مهارتش خود را درون آب می اندازد.

حتی در استخر وقتی اولش می خواهیم پایمان را داخل بگذاریم تا پا کمی به ته نخورده ترس داریم اما

بعدش بهتر می شود . ما نیاز به اطمینان داریم. خاطرمان جمع شود که هیچ اتفاقی قرار نیست برایمان بیوفتد.

در واقع ما خیلی از اوقات دلمان می خواهد کاری را یاد بگیریم ودر تخیلاتمان چنان آن را پرورش می دهیم که

در واقعیت اندکی هم به سمتش نمی رویم تا قدمی برایش برداریم.شاید ترس از خراب شدن تخیلات و آن لذت

واهی که با فکرکردن به آن بدست می آوریم باعث می شود سمتش نرویم .

همانطور که مارسل پروست می گوید: مردم دلشان می خواهد شنا کردن یاد بگیرند و در عین حال یک

پایشان هم روی زمین بماند.

 

ترس از بیماری

ممکن است با شنیدن انواع بیماری ها که ناگهان برای کسی بروز می کند، ترس برمان دارد و با خود بگوییم

نکند من نیز دچار این بیماری شوم. اصلا چرا این بیماری وجود دارد و هر چه جلوتر می رویم میزان مبتلایان در حال

افزایش است. دنبال دلیل و استدلالی منطقی می گردیم تا بفهمیم آن علتی که موجب بیماری شده چه بود

و پیدایش کنیم تا بر خلاف جهتش قدم برداریم و بدنمان را از آن بیماری دور کنیم. به محض این که آمادگی داشته

باشیم که بتوانیم درک کنیم هر کدام از نشانه های بیماری چه پیامی برای من دارد، می توانم ترس از بیماری

را رها کنم و متناسب با آن رفتار کنم.

از آنجایی که انرژی، همواره از توجه و تمرکز ما به یک موضوع پیروی می کند، بهتر است در حین یک بیماری

یا ترس از یک بیماری، به پیامی که نشانه ی آن بیماری به ما می دهد، به دقت توجه کنیم.

به جای این که همیشه به یک بیماری احتمالی فکر کنم، بهتر است از خود بپرسم:

  • « برای تندرستی، چه توقع و انتظاری از خودم دارم؟»
  • «چطور می توانم تندرست بمانم؟»
  • «آیا قسمتی وجود دارد که من را از نظر سلامتی نگران کند؟ باید چه کار کنم؟»

 

اگر روزی بیمار شدم، باید آمادگی آن را داشته باشم که به واسطه ی بیماری ام به تندرستی دست پیدا کنم.

یعنی از بیماری به منزله ی راهی برای رسیدن به خویشتن استفاده کنم و از طریق درد ناشی از بیماری عضوی

را پیدا کنم که دچار درد و بیماری نشده است چرا که این مکان همان جایی است که ممکن است من را شفا دهد،

این همان عمیق ترین بخش خود ابدی و الهی است که هرگز ویران نمی شود.

بسیاری از بیماران و کسانی که از بیماری می ترسند، از دعا و نیایش کمک می گیرند.

جدای از اینکه تا چه اندازه خود را بیمار یا تندرست احساس می کنم، باید برای تندرستی و سلامت روان

خودم و نیز برای فراهم آوردن یک زندگی درست و سالم دعا کنم.

 

ترس از مرگ

ترس از مرگ، اغلب بزرگترین سد و مانع ما در راه تکامل و پیشرفتمان است.

ترس از مردن، در واقع آن چیزی نیست که به نظر می آید، ترس از عدم ادامه ی زندگی. چیز دیگری در پس

پرده نهفته است؛ کسی که از مرگ می ترسد، از زندگی هم می ترسد. زندگی چیزی نیست مگر سفری

طولانی به بی نهایت، به سوی خدا و به سوی خویشتن حقیقی. انسان می تواند از درد و رنجی که شاید

پیش از مرگ به سراغش  می آید، بترسد اما با ترس از مرگ تفاوت دارد. در این صورت انسان ترسی از مرگ

ندارد بلکه از این می هراسد که آنچه را گمان می کند به او تعلق دارد، از دست بدهد: جسمش، غرورش،

شخصیتش، اموالش،دوستان و هویتش. این ترس ناشی از بی هویتی، گم شدن و از دست رفتن است.

راهنمای مرگ چیزی شبیه راهنمای زندگی است. هر چه انسان از تمایل و خواهش خود بکاهد، به خصوص

منیت های خود را کنار بگذارد، به همان اندازه هم ترس کمتری از مردن خواهد داشت زیرا انسان دیگر چیزی

برای از دست دادن نخواهد داشت.

هر انسانی رسالتی دارد که باید در این زندگی و پس از آن تحقق بخشد. اگر انسان بر پایه ی همین رسالت

زندگی کند، روحش آرامش پیدا می کند. روح می داند که هدف این زندگی به نتیجه خواهد رسید. ترس از مرگ،

در واقع به ما می فهماند که هنوز خیلی کار ها هست که انجامش نداده ایم و فکر می کنیم در این دنیا آن چیز

را که می خواستیم هنوز به ثمر نرسیده یا بر آورده نشده است. کسی که از مرگ می ترسد، هنوز رسالت

خود را نیافته است. او با خودش می گوید:«اگر اکنون مجبور باشم بمیرم، مرگ سختی خواهد بود.

 

«اگر به راستی می خواهید جوهره ی مرگ را درک کنید، قلب خود را به روی کالبد زندگی بگشایید

زیرا مرگ و زندگی یکی هستند، همان طور که رودخانه و دریا یکی هستند.»

«جبران خلیل جبران»

 

از طریق یک زندگی پر بار می توانید با ترس از مرگ رو به رو شوید.

اگر می خواهید از این ترس رهایی یابید، پرسش های زیر را برای خود مطرح کنید و تصور کنید انسانی هستید

که در بستر مرگ خوابیده است و به این پرسش ها پاسخ می دهد.

  • «چه چیز ارزش زندگی کردن را دارد(یا داشته است)؟»
  • «چه چیزی ارزش مردن را دارد؟»
  • «چه چیزی زندکی را ارزشمند می کند؟»
  • «اگر می خواهم به مفهوم واقعی کلمه زندگی کرده باشم،چه شناخت ها و نتایجی را باید در طولانی مدت تحقق بخشم؟»

 

جسم تنها زمانی حاضر می شود شما را آزاد کند و به دست مرگ بسپارد که شما(نفس) همان طور که می بایست

زندگی می کرده اید، خودتان را به دست زندگی (خویش) سپرده باشید.

 

ترس از دست دادن

ترس از دست دادن، از آن حس هایی ست که ممکن است خیلی ها تجربه اش کرده باشند.

چیزی که اگر اتفاق بیوفتد غم عظیمی به دنبال دارد و گاه آدمی را از پا در می آورد و توان انجام کار را از او می گیرد.

 

التیام این رنج ها و زخم ها نیاز به زمان دارد و خیلی از افراد خیلی سخت با این نوع غم می توانند کنار بیایند.

برخی دچار افسردگی می شوند. حتی کسی که این تجربه را دارد ممکن است ترسش شدید تر از آن کسی شود

که هنوز عزیزی را از دست نداده است. دلیلش هم این است که بار ها آن صحنه ها در سرش تکرار می شود و

اگر یک حادثه موجب آن شده باشد هر بار  وقتی یکی از اعضای خانواده بیرون می روند و موبایلشان را جواب

نمی دهند در تخیلاتش آن اتفاق تلخ تصویر سازی می شود . چنان در تب و تاب می افتد که حتی تپش قلب

سینه اش را به درد می آورد. حتی این ترس موجب تنگی نفس لحظه ای می شوند.

 

پس گاهی تجربه ها هم چاره ساز نیستند و ترس بیشتری به جان آدم می اندازند.

پس در این مواقع چه باید کرد؟ چاره چیست و چگونه می شود از این ترس ها رهایی یافت؟

در این مواقع باید هر چه که در ذهن می گذرد را بنویسیم و از خودمان سوال های گوناگون بپرسیم و به

سوالات پاسخ دهیم. مثلا بگوییم چرا نگران چیزی هستی که هنوز اتفاق نیوفتاده است؟

آیا قرار است هر اتفاقی که در گذشته تجربه کرده ای  باز هم تکرار شود؟

شاید پاسخ دهیم بعید نیست ممکن است رخ دهد.  نگرانی چاره ساز است؟

اگر عمر کسی به دنیا باشد حتی از زیر ماشین هم زنده بیرون می آید و بار ها مورد جراحی قرار می گیرد

و کماکان جان سالم به در می برد. کافیست در چنین مواردی که دیگر ذهنمان توان تحلیل کردن ندارد به

خداوند پناه ببریم و سعی کنیم دست و پایمان نلرزد و نترسیم.

قطعا اگر کسی را از دست می دهیم حکمتی در پسش نهفته است و قرار است با این اتفاق چندین پله و

چه بسا بیشتر رشد کنیم . چرا ترس داریم از اینکه عزیزی به جانب خداوند می رود در حالی که قرار است در

جهانی بهتر زندگی کند. شاید بهتر باشد به جای ترس از مرگ خود و یا عزیزانمان بیشتر روی اعمال و رفتارمان

انرژی صرف کنیم و برای خود مسیری هموار تر در آن جهان بسازیم.

 

تصویر و گفتگو با ترس

وقتی از چیزی می ترسید آن را به تصویر بکشید. یعنی آن را نقاشی بکشید و بعد با آن صحبت کنید و از

او بپرسید چه می خواهد به شما بگوید. سپس الهامی را که به درونتان راه می یابد، احساس کنید.

یک امکان دیگربرای ارتباط برقرار کردن با ترس، تصور و تجسم کردن آن در قالب یک انسان است که می توانید با

او صحبت کنید. برای این کار گفتگویی با او ترتیب دهید. و این گفتگو را با دو رنگ خودکار در دفترتان ثبت کنید.

از این گفتگو سه چیز را استخراج کنید:

۱٫«ترس از من چه می خواهد؟»

۲٫« چه چیزی را می خواهد برای من آشکار کند؟»

۳٫« اگر من پیام ترس را بگیرم و بهترین استفاده را از آن ببرم، چه تغییر و تحولی در زندگی ام روی خواهد داد؟»

 

گذر از ترس ها

تمرین و تکرار شکر گزاری روزانه از مواهب الهی  نمیتواند یک شبه ما را نترس کند ولی یک تاثیر غیر مستقیم

و بسیار عالی روی ریشه کنی ترسهای وجود ما خواهد داشت .

وقتی شما تمرین سپاس گزاری روزانه را به جا می آورید  تبدیل به شخصی بسیار شاداب و با ذهنی مثبت اندیش

خواهید شد . و به وضعیتهای مختلف موجود و پیش آمده در زندگیتان ” با روی خوش برخورد میکنید و همین

خوش بینی ها “باعث همدلی بیشتری با اطرافیان خودمان گشته و در نتیجه ترس و اضطراب ما را کاهش میدهد.

همچنین ” شکرگزاری ما از خداوند بزرگ ” باعث کاهش احساسات منفی  مثل حسرت خوردن و حسادت ورزیدن

در زندگیمان میشود .

دعای خیر و رحمت، همه چیز را به سوی نیکی و مثبت تغییر می دهد. اگر از کسی می ترسید، او را دعا کنید.

اگر از ارتفاع می ترسید، دعا کنید.اگر از پرواز می ترسید، باز هم دعا کنید. اگر بخواهید

می توانید تاثیر دعاهایتان را تقویت کنید، با این ترتیب که وقتی دعا را بر زبان می آورید، خود را در بطن مراکز

انرژی تان احساس کنید. با این کار فردی را که برایش دعا می کنید، حاضر می سازید.

 

به خاطر داشته باشید که با آغوش باز هر چالشی را که باعث میشود شما بر ترستان از چیزی غلبه کنید بپذیرید.

و به تدریج ذهن خود را جهت پذیرش چیزهای بهتر و در جهت نترسیدن از آن مورد آماده کنید .

بهترین راه برای مبارزه با ترس و غلبه بر آن دعوت خود به اعمال چالش بر انگیز و قبول ریسک برای انجام

کارهایی ست که انجام آنرا غیر ممکن می پندارید .

 

نوع ترس های افراد ممکن است کاملا با یکدیگر متفاوت باشد پس نمی توان به همه یک راه کار عملی پیشنهاد داد

تمام چیز هایی که از اطرافیان می شنویم یا در کتاب ها می خوانیم یک راهنمایی کلی برای حل این مشکل است

اما ما راه حل خود را باید با امتحان تمرین های مختلف پیدا کنیم و برای از بین بردن و کم کردن ترس هایمان

به خود کمک کنیم.

مطالب مرتبط

2 پاسخ

  1. بسیار کامل بود و خوب. موضوع از جوانب گوناگون به‌خوبی دیده شده و در معرض پرسش‌های مختلف قرار گرفته و به خوبی گسترش یافته. آن نقل قول درخشان از حضرت علی علیه‌السلام را دوست دارم و این برداشت را از آن دارم که اثر شاید فرسایشی و بلندمدتِ ترس غیرمعقول بر بر روح آدمی، بیش از چیزی است که از آن می‌ترسیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *