حتی اگر کسی تو را ندید، به نوشتن ادامه بده

هیچ کس برایش مهم نیست تو به نوشتن ادامه می دهی یا نه، بنابراین بهتر است خودت اهمیت بدهی، چون در غیر این صورت محکوم به فنایی.

-آن لاموت

اصلا کسی برایش مهم نیست تو به چه کاری مشغولی. اگر گاهی کسی از تو می پرسد که چه می کنی؟ از سر کنجکاوی است وگرنه هیچ دلیل دیگری ندارد. حتی دوستانت هم برایشان مهم نیست چون فایده ای برایشان ندارد.

مثلا من این همه می نویسم وقتی دوستم وقت نمی گذارد و نمی خواند پس کارم برایش ارزشی ندارد. وگرنه اگر داشت حتی حواسش جمع بود که من چه روزهایی نوشته ی جدید در صفحه یا سایتم هوا می کنم و سریع می آمد و می خواند.

پرنده باش. برایت مهم نباشد که چه کسی کجا اوج می گیرد بلکه خودت بدون توجه به بقیه اوج بگیر و بالاتر بپر. شاید تو با همین بی توجهی موجب تمایز شوی. حواست به خودت باشد. به کارت، به هدفت و به کسانی که همیشه کنارت هستند مانند دو تنی که همیشه کنارت هستند، مادر و پدر که هیچوقت تو را دور نخواهند انداخت حتی اگر بدترین موجود روی زمین باشی.

نمی دانم بقیه چگونه فکر می کنند اما برای من مهم است کجا و درگیر چه چیزی باشم. برایم ارزش کارم مهم است.

دلم می خواهد در فرهنگ ، کتاب، دفتر، نوشتن و عطر گل ها بخصوص نرگس گم شوم. دیگر هیچ نباشد .

 

رسالت من نوشتن است. من با نوشتن می خواهم جهان را در دستانم بگیرم، درونم را کنترل کنم و نگذارم اشتباهی از من سر بزند. می خواهم بگویم بی همتاترین عالم مرا در این جایگاه قرار داده تا ثابت کنم ابهت قلم بیش از این هاست و من می توانم به پاس قرار گرفتن در این مسیر چیز های خوبی خلق کنم تا علاوه بر خودم دیگری هم لذت ببرد.

البته من مخاطب خودم را دارم و می دانم مخاطبانم مرا پیدا خواهند کرد و به جمع دوستانم اضافه می شوند. شاید خیلی از همین دوستان بهتر بتوانند درکم کنند . این را امروز فهمیدم وقتی استوری گذاشتم و گفتم اگر مدتی نباشیم به فراموشی سپرده می شویم. آری آدمی با یک دم از یاد می برد البته اگر چیزی برایش مهم باشد را با هیچ چیز نمی تواند فراموش کند.

این منم، زهرا. کسی که وسط گود نشسته است و می خواهد با تمام توان بایستد و ادامه دهد حتی تا وقتی که پیر می شود.

تا هر زمان که زنده است و نفس می کشد می خواهد نوشتن را چون یاقوتی گرانبها حفظ کند و میان قلبش جای دهد.

نمی خواهد محکوم به فنا باشد بلکه زنده است تا بنویسد و به هدفش برسد. اگر تا زنده بود و تلاش کرد نرسید هم عیبی ندارد . مهم در مسیر بودن و کار کردن است. گاهی باید دوید انقدر دوید که تا فرق سرت از عرق خیس شود.

من دروغ نمی گویم و واقعا عاشقانه و صادقانه نوشتن را می خواهم. من خوشبختش می کنم یعنی او خوشبختم خواهد کرد. باید هر دوتایمان همدیگر را بخواهیم. مطمئنم با دیدن این شوق و علاقه او نیز دوستم خواهد داشت یعنی مجبور است تحملم کند تا روزی برایش مایه ی سربلندی و افتخار شوم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *