توهم آگاهی

توهم + آگاهی= مطالعه ی اندک

 

وقتی دانشت درمورد موضوعی محدود است:

۱. به‌جای اظهار نظر، سکوت کن

۲. مطالعه کن

۳. بپرس

۴. بیاموز

۵. و همچنان به‌جای اظهارنظر،سکوت کن…

 

یک سری آدم ها هستند که با خواندن چند کتاب فاز عالم بودن و توهم آگاهی برشان می دارد و خودشان

را اهل مطالعه به حساب می آورند. قمپز در می کنند در حالی که تنها دو کتاب در سال به زور خوانده اند.

همیشه هم اگر در جمعی قرار بگیرند مانند آدم های ندید بدید هی از همان کتابی که خواندند

حرفی به میان می آورند تا خودی نشان دهند.

آدمی ذاتا خوش دارد که از خود تعریف کند و به بعضی از اعمال و رفتار خود جنبه شاهکار وپهلوانی بدهد

و گمان می برد اگرحرفهای گنده بزند وکارهای مهمی را بر خلاف حقیقت به خود نسبت دهد حقیقت

مطلب همیشه مکتوم می ماند و رازش از پرده بیرون نمی افتد در حالی که چنین نیست

و قیافه حقیقی این گونه افراد مغرور خودخواه به زودی نمودار میگردد .

لازم نیست خودمان را به کسی ثابت کنیم زیرا مطالعه ی همیشگی خودش در وجودمان که بروز کند خود به خود حرف زدن، نوع نگاه و جهان بینیمان را تغییر می دهد. بیشتر فکر می کنیم تا اینکه بخواهیم بیهوده هر چیزی را بر زبان برانیم.

قرار نیست وقتی در جمعی قرار می گیریم مکرر بخواهیم درباره ی خودمان یا کاری که کردیم صحبت کنیم و اینطور بخواهیم به بقیه بفهمانیم من خیلی با فرهنگم.

فرهنگ باید در عمل و رفتار نمود پیدا کند نه به زبان فقط گفته شود. وقتی برای مدتی با فردی در ارتباط باشی متوجه میشوی مدل شخصیتی اش چگونه است ممکن است خیلی چیزها را بخواهد از تو پنهان کند اما قطعا نوع نگاه به مسائل و مدل حرف زدن را نمیتوان سریع عوض کرد.

در نهایت بعد از چند بار رفت و آمد و صحبت چیزی دستگیرمان می شود.

کسانی هستند که دم از فرهنگ می زنند اما به عمل که می رسد خودشان در ته جدول هم جایی ندارند.

اینگونه آدم ها جالب هستند و همیشه برایم سوال بوده که چطور می توانند در ظاهر فقط مدل روشن فکری بگیرند

و پز دهند اما تهش در لجن خودنمایی ها بمانند. این ها همه طبلی ست تو خالی که صدایش

تنها گوش جهان را کر می کند اما چیزی درونش وجود ندارد.

درست است همه ظاهر را می بینند اما ساختن درونیات و باطن مهمترین قسمت قضیه است

که باید خیلی بیشتر جدی گرفته شود.

وقتی ظاهر و باطن با یکدیگر هماهنگ شوند اینجاست که فردی متشخص ورود می کند

و بدون هیچ قمپزی به راحتی صحبت می کند . اصلا هم در صحبت هایش نشانه ای از خودنمایی نیست

و هر چه که طی مدت ها مطالعه در وجودش تاثیر گذاشته را ما میبینم.

و قطعا کسی که بیشتر کتاب خوانده و مطالعه داشته افتاده تر است مانند درختی که پر میوه شده

و سنگینی اش باعث شده شاخه هایش پایین تر بیایند و آویزان شوند.

به جای تمام ظاهر سازی های فرهنگی و بلدم بلدم ها وقت بگذاریم و باطنمان را بسازیم.

آگاهی نداشته مان را در بوق و کرنا نکنیم؛ اگر واقعی باشد خودش زمانی که به درجه ی بالایی رسید

توسط بقیه دیده می شود و این بهتر است.

امید که روزی سطح مطالعه و فرهنگ کشور روند صعودی اش را طی کند و کتاب خواندن به یک

امر ضروری و اساسی زندگی تبدیل شود.

موضوع توهم آگاهی خیلی گسترده تر از این هاست و باید بیشتر مورد مطالعه قرار بگیرد.

برآورد ما از میزانی که می‌دانیم بسیار خوش‌بینانه است و این حاکی از آن است که ما نادان‌تر از آنیم که فکر می‌کنیم.

کتاب توهم آگاهی: چرا هیچ گاه در اندیشیدن تنها نیستیم؟

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *