تصمیم عاقلانه

یادآوری بعضی چیزها مثل آهن داغی ست که روی پیشانی مجرمی مهر می زنند تا جایش بماند و به سرش

نزند دوباره آن کار را تکرار کند. مجرمی که جرمش شاید خیلی هم بزرگ نباشد.

اما یادآوری برخی خاطرات مانند آب خنکی ست که وسط ظهر تابستان به تو تعارف می کنند و بادی از دل

داغی روزهایی که در حال گذرند ناگهان به سمتت می وزد.

فراموش نکن هر کدام به نوعی می خواهند روحت را بزرگ کنند رشدت بدهند.

اگر قرار باشد همیشه زندگی طبق یک روال بگذرد شاید هیچوقت ما از آنجایی که هستیم فاصله نگیریم .

چون اصلا به تغییر برخی چیز ها فکر هم نمی کنیم. لازم است بعضی اوقات طوفان بیاید و زندگیمان را از این رو به

آن رو کند و بگوید ببین اینجا تو زمین خوردی اما بگذار دو سال ،پنج سال حتی ده سال بگذرد آنوقت می فهمی

هیچ چیز اتفاقی نبوده و هر حادثه ای پشتش هدف هایی است که تو باید با آن تغییر کنی.

بلندتر قدم برداری و زور بزنی تا بشود آنچه که برای زندگی به آن نیاز داری.

زندگی همین است، اینکه بگذری . بگذرانی روز ها را، البته نه به هر نحوی بلکه با برنامه هایی که برای آینده داری.

طبق همان چیز هایی که برای سال های بعدی عمرت هدف گذاری کردی که اگر انجامشان دهی برد با توست

وگرنه حسرت روزهایی که بیهوده تلف کردی را میخوری. اما حسرت هم بی فایده است باید همان لحظه که داری

حسرت میخوری با خود بگویی چرا همین حالا دارم زمانم را برای حسرت خوردن تلف می کنم.

به جایش می توانم کاری را انجام دهم که دیگر سال بعد باز این شرایط را نداشته باشم.

ما هر وقت اشتباهی مرتکب می شویم دقیقا می دانیم که داریم خطا می رویم اما نمی دانم چرا باز هم ادامه اش

می دهیم!
شاید راهی را می رویم که به آن عادت کردیم یا راهی را که آسان تر است انتخاب می کنیم در حالی که تهش پوچ است.
پوچی انتخاب ماست چون ساده تر است اما چرا به نتیجه نگاه نمی کنیم. اگر ابتدای هر کاری نتیجه اش را

در نظر بگیریم ؛ آنوقت می شود جلوی کار اشتباهی که قرار است انجام شود را گرفت و عاقلانه تصمیم گرفت.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *