باران تابستانی

باران می بارد. وسط تابستان بهتر از این نمی شود. صدایی که از پنجره ی اتاقم شنیده می شود، صدایی ست

که در پاییز گوش هایمان با آن آشناست اما در پاییز و زمستان وقتی باران می بارد تا این حد ذوق زده نمی شویم؛ چرا؟

شاید چون بیشتر روز ها اینگونه است و ما عادت می کنیم به سردی، به باران های عصر های گرفته و تاریک

به خیابان های نم گرفته و عابرانی که با چتر هایشان بیرون می روند تا مبادا یک ساعت بعد بارشی دیگر غافلگیرشان کند و موش آب کشیده به خانه برگردند.

اما حالا در این تابستان داغ ، دلمان به این باران و خنکی ای که از آن نصیبمان می شود

و پنجره ای که باز باشد تا بتوان صدا های اطراف را شنید، ایده گرفت و نوشت، سخت محتاجیم.

اما وقتی کولر ها روشن می شوند ، پنجره ها را باید بست. ما آدم ها به غافلگیری ها دلمان خوش است

و وقتی چیزی مدام تکرار بشود شاید از آن دلزده شویم و برایمان عادی جلوه کند.

باران های تابستانی یک جور عجیبی حالم را خوب می کند؛حس تازگی و سرزندگی در تمام وجودم منتشر می شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *