گاه شمار روزانه | پیشنهاد برای وقت هایی که نمی دانی از چه بنویسی

-وقت هایی که نمی دانی چه بنویسی چکار می کنی؟

– خودکار را دستم می گیرم و دستم را روی خط اول نگه می دارم. بالاخره چهار کلام حرف دارد که بنویسد.

– اگر نداشت چه؟ نتوانست حالش را وصف کند؟

– از نتوانستن می نویسم. اینکه چرا توانایی وصف حالش را ندارد. چرا اصلا حالش بد است. از خود می پرسم. امروزت چگونه گذشت. اصلا چه شد که الان آمدی اینجا نشستی؟ قبلش چه می کردی؟

بعد دستم شروع به حرکت می کند. گاهی که شروع می کنم حتی لحظه ای از حرکت نمی ایستد و می خواهد برق آسا ادامه دهد. پس من نیز مشتاقانه و تا جایی که توان دارم، ادامه می دهم.

– خب حالا بنویس از هر آنچه که گذراندی. برایم تعریف کن.

گاه شمار روزانه

استاد کلانتری در لایو های دو شب گذشته درباره ی نوشتن از اتفاقات روز با تمام جزئیات، صحبت کردند.

نوشتن از اتفاقاتی که ما فکر می کنیم خیلی پیش پا افتاده و تکراری هستند اما اگر اینگونه سراغشان برویم کار ها برایمان لذت بخش تر خواهند شد. حتی بیشتر از هر چیزی باعث می شوند دید عمیق تری به کار هایمان پیدا کنیم. گاه شمار روزانه  بهمان کمک می کند تا حواسمان باشد داریم وقتمان را چگونه می گذرانیم که اگر ساعتی از روز را به بطالت گذراندیم با نوشتنش بهمان یادآوری شود فردا این ساعت را حتما با برنامه ریزی بگذرانیم تا از تک تک لحظات به نحو احسن بهره ببریم. به نوعی هر روز را همان طور که باید زندگی کنیم.

گاه شمار روزانه به این صورت است که ما تمام ساعت ها را روی کاغذ یا در فایل ورد می نویسیم مثلا ساعت ۱تا۲،۲تا۳ و همینطور تمام ۲۴ ساعتی که در طول روز داریم. بعد جلوی هر کدام کاری که انجام دادیم را با جزئیات یادداشت می کنیم . یادمان باشد قرار نیست لیستی از کار هایمان را بنویسیم بلکه چند جمله یا حتی بیشتر، از کاری که طی مثلا یک ساعت انجام دادیم را باید بنویسیم.

 

گزارش یکی از روز ها را اینجا نوشتم ، البته این برای تمرین بالا نیست چون تقریبا یک هفته پیش آن را نوشتم.

امروز بر خلاف هر روز دیگری مهمان داشتیم. کلاس نویسندگی ام که تمام شد، دختردایی یک و نیم ساله ام آلا به خانه مان آمد تا از او عکاسی کنم.

پیک نیک وار پارچه ای در حیاط سبز  خانه مان انداختیم. زندایی ام وسیله ها را حاضر کرد. به استقبال پاییز رفتیم.

چند نارنگی نارس ، یک خرمالو که پیش از موعد کمی زرد شده بود و احتمالا رو به خرابی بود را روی یک تخته سرو چیدیم. چند عناب هم تنگش گذاشتیم. چون زمین ناصاف بود مدام قل می خوردند و از روی تخته خارج می شدند.

روی تخته سرو دیگر خیار و گوجه های گیلاسی و یک فلفل دلمه سبز و قرمز که انگار سرش را کوبیده بودند هم گذاشتم. همه  از محصولات باغمان بودند.

دوربین را روشن کردم و روبرویشان ایستادم. آلا بعد از چند دقیقه حرف زدن ژست های خاصش را رو کرد. نیم وجبی چه نازدار هم سرش را برایم کج می کرد. صدایش می کردم بخند و چند بار خیلی خوب همکاری کرد.

کیک را که دید از خود بی خود شد. مدام انگشتش را در خامه های روی کیک فرو می کرد و به سمت دهانش می برد.

از طعمش خوشش آمده بود و کسی جلو دارش نبود. حواسش پرت این خوردنی ها بود اما همین مدل عکس های طبیعی همیشه زیبایی خاص خود را دارند و به دل می نشینند.

سبدی که در آن چند عروسک بود و تخته ای که رویش نوشته شده بود: ALA is 1/5 years

یک ماشین کوچک قرمز هم در کنار عروسک ها به چشم می خورد. راستش فکر نمی کردم برگ های درخت ازگل انقدر خوب در پس زمینه ی عکس خودی نشان دهد. راستش آدم به هر چه دارد خیلی اوقات قانع نیست یا برایش عادی می شود. یکی که این فضا و طبیعت را ندارد شاید حسرتش را بخورد و بگوید خوش به حالتان.

این روز هایی که در خانه ی روستاییمان می گذرانم را با تمام وجود دوست دارم. مخصوصا در خنکای هوای آخر شهریور که پنجره ها چار طاق بازند و باد می وزد. روی صندلی ام می نشینم و میزم مشرف به پنجره ایست که رو به حیاط باز می شود.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *