ایده هایی که هنگام ظرف شستن می آیند!

ظرف ها را در سینک گذاشتم. حس و حال شستنشان را نداشتم اما خود را راضی کردم تا بشویمشان

سپس به اتاقم بروم و به کارهایم برسم. کف ظرف ها وقتی زیر آب می رفتند لیز می خوردند و محو می شدند

انگار هیچوقت نبودند. تکه های هویج رنده شده در ظرف شویی مانده بود، برداشتمشان و در سطل آشغال ریختم.

هویج ها طعم شیرین و خواستنی ای داشتند و غذا را لذیذ تر از دفعه های پیش کرده بودند.

هویج از آن هاییست که هیچوقت خودش را نمی گیرد و همیشه برخوردی همانند طعمش دارد

شیرین و ماندگار و پر از لبخند. رنگ لباسش هم چنان شاد است که با دیدنش انرژی می گیری.

هیچوقت شاید خاص نبوده اما یک عده واقعی و بدون غلو دوستش دارند.

گاهی وقت ها ظرف شستن هم به من ایده ای برای نوشتن می دهد.

همین آب و کف و ظرف های چرب و روغنی و تمام تکه های ریز غذا که در ظرف چسبیده اند.

شاید اگر این موضوع را با مادر در میان بگذارم با آن صورت مثل ماهش لبخندی تحویلم دهد و بگوید:خب چه بهتر

حالا هر چه ظرف داریم را می دهیم تا تو بشوری و اینطوری ایده های درون ذهنت هم بیشترمی شوند.

اما من اغلب برای فرار از خیلی کار ها شاید این چیز ها را نگویم، تنبل نیستم اما یک وقت هایی واقعا

حس و حال انجام یک سری کار ها را ندارم، چه کنم!

خیلی وقت ها هم شده عذاب وجدان گرفتم که چرا به حرف مادر زود گوش نکردم که خودش رفته و

دارد ظرف ها را می شوید. باید تا آدم های عزیز زندگیمان کنارمان هستند قدرشان را بدانیم

و به حرفشان گوش دهیم و تا جایی که امکان دارد علاقه مان را با عمل نشانشان دهیم.

در کتابی خوانده بودم :

مادر ها با هر فرزندی که بدنیا می آورند خودشان دوباره متولد می شوند.

و انگار همیشه از آینده خبر دارند و اگر ازشان درباره ی چیزی راهنمایی بخواهی هر چیز که بگویند

درست از آب در می آید واقعا هیچوقت از این ویژگی که مادر ها دارند سر در نیاوردم.

اینکه چگونه خبر دارند و حدسشان درست از آب در می آید.

حتما همه این تجربه را داشته اند که مادرشان چیزی گفته و درست از آب درآمده است.

من خودم خیلی وقت ها دیده ام . بعد از اینکه از مدرسه برمی گشتم اگر آن روز امتحان داشتم؛

تا از در وارد می شدم و مادر قیافه ام را می دید می گفت نمره ام چند شده و من با تعجب نگاهش می کردم

و می گفتم : مامااان از کجا فهمیدی؟! مگه رو پیشونیم نوشته…!

مادر لبخند میزد و می گفت من از قیافت می فهمم. واقعا درک کردم مادرها جور خاصی با خدا در ارتباطند

و ویژگی خاصی خداوند در اختیارشان قرار داده است.

(کاش همیشه سایه ی مادر و پدر  بالا سر فرزندانشان باشد.)

مطالب مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *